جدول جو
جدول جو

معنی تل گر - جستجوی لغت در جدول جو

تل گر
(تُ گَ)
دهی از دهستان همایجان است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 262 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلنگر
تصویر تلنگر
ضربه که با انگشت میانه به بدن کسی یا چیزی بزنند
فرهنگ فارسی عمید
(تُ گِ)
دهی از دهستان همایجان است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
دهی از دهستان میرزاوند است که در بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ لَ گُ)
گذاشتن نوک انگشت میانی را به نوک ابهام و آن را به قوت لغزاندن تا بن ابهام بنحوی که بانگ برآید. (ناظم الاطباء) ، زدن با ناخن وسطی چیزی را، بدین گونه که سر وحشی ناخن وسطی را به انسی بند برین ابهام فشرده با فشار جدا کردن ناخن وسطی را از آن برای بردن گرد و غباری از جامه یا برآوردن آوازی ضعیف از چیزی: به نان تلنگر زدن تا خاکستر روی آن بشود. به جامه تلنگر زدن برای اینکه آلودگی آن به گچ و جز آن زائل گردد. بدر تلنگر زدن تا تنها آنکه منتظر است بشنود و کس دیگر نداند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گِ گَ)
طیان. (مهذب الاسماء). بنا. راز. گلگیر. گلکار:
همان گل گران را ز نو بار داد
همان خانه ها کرد و خوشه نهاد.
شمسی (یوسف و زلیخا).
چو بر گل گران بدره ها بخش کرد
همه رنگ رخسارشان رخش کرد.
شمسی (یوسف و زلیخا).
مرد سقا و گل گر و حمال
هر سه وان را دلیل دان بر مال.
سنایی.
کز خاک گور خانه ما خشتها کنند
وآن خاک و خشت دستکش گل گران شود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ)
در تداول عامه جای گرفتن خوردنی جامدچون خمیر نان و لپه و نخود و لوبیا و باقلی و ماش وعدس در یکی از دو سوراخ بالای کام و این بیشتر کودکان شیرخواره را افتد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ گُ رُ نِ)
دهی از دهستان زیدون است که در بخش حومه شهرستان بهبهان واقع است و 168 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ گِ)
دهی از دهستان سیاهو است که در بخش مرکزی بندرعباس واقع است و 1214 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلنگر
تصویر تلنگر
سر انگشت که بچیزی زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل گر
تصویر گل گر
گلکار: مرد سقا و گلگر حمال هر سه آن را دلیل دان بر مال. (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلنگر
تصویر تلنگر
((تَ لَ گُ))
ضربه زدن با سر انگشت به کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی معین
گاوی که برای شخم زدن آماده نباشد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی حشره از رده ی مورچگان با اندام باریک و دراز و نیش دردآور
فرهنگ گویش مازندرانی
به مانند زهر، خیلی تلخ
فرهنگ گویش مازندرانی